loading...
انجمن علمی مترجمی زبان انگلیسی پیام نور دامغان
حامد افشاری بازدید : 70 سه شنبه 02 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

The Old Man and Whisky

Harry did not stop his car at some traffic-lights when they were red, and he hit another car. Harry jumped out and went to it. There was an old man in the car. He was very frightened and said to Harry, "What are you doing? You nearly killed me.!"

"Yes" Harry answered, "I'm very sorry." He took a bottle out of his car and said, "Drink some of this. Then you'll feel better." He gave the man some whisky, and the man drank it, but then he shouted again, "you nearly killed me!"

Harry gave him the bottle again, and the old man drank a lot of the whisky. Then he smiled and said to Harry, "Thank you .I feel much better now .but why aren't you drinking?"

"Oh, well" Harry answered," I don’t want any whisky now. I'm going to sit here and wait for the police."

 

 

 

پیرمرد و ویسکی

هری وقتی که چراغ قرمز شد ماشین خود را نگه نداشت و با ماشین دیگری برخورد کرد. هری پرید بیرون و به پیش آن رفت. داخل ماشین یک پیرمرد بود. او ترسیده بود و به هری گفت: چه کار می کنی؟ نزدیک بود منو بکشی!

هری جواب داد: بله؛ من متاسفم. او یک بطری از داخل ماشینش آورد و گفت: کمی از این بنوش و این حال تو را بهتر می کند.او مقداری ویسکی به آن مرد داد، و پیرمرد آن را نوشید، اما دوباره فریاد زد: نزدیک بود منو بکشی!

هری بطری را دوباره به او داد و پیرمرد مقدار زیادی ویسکی نوشید. سپس لبخند زد و به هری گفت: متشکرم، احساس می کنم بهتر شدم، اما تو چرا نمی نوشی؟

هری جواب داد: خب، من الان ویسکی نمی خواهم. من قصد دارم بروم و آنجا بنشینم و منتظر پلیس بمانم.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نمونه سوال

    آمار سایت
  • کل مطالب : 70
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 44
  • بازدید سال : 194
  • بازدید کلی : 3,812